زندگی نامه
اینجانب عبد الحسین فیاضی فرزند مرحوم احمد علی در سال 1368 به خاطر ادامه تحصیلات علوم دینی عازم سرزمین مقدس جمهوری اسلامی ایران شدم، و زمانی که به ایران رسیدم مهرماه سال 1368 بود و نتوانستم به خاطر قرض داری که در امر مبارک ازدواج مقروض شده بودم یکسره وارد حوزه علمیه شوم فلذا 6 ماه تمام در سنگبریهای اصفهان مشغول کار شاق بودم، در خرداد 1369 قبل از آمدن به حوزه علمیه اصفهان، عازم زیارت ثامن الحجج (ع) شدم و به حضرت متوسل شدم و بعد از برگشت از مشهد مقدس مدت دو ماه در درسهای حوزه شرکت کردم و روزهای پنج شنبه و جمعه سر فلکه برای کارگری می رفتم تا بتوانم خرج و مصرفم را تهیه نمایم و یک روز در زندگی ام اصلا یادم نمی رود که شخصی آمد و چون دید من افغانی هستم مرا برای کار ساختمانی با خودش برد و مشغول کار شدم، نزدیک غروب شد گفتم آقا وقت تمام شده است و بیش از حق شما برایتان کارکردم مزد مرا بدهید. قبلا از من پرسیده بود چکاره ای؟ گفتم طلبه هستم. ایشان با تمسخر به من گفت می خواهی آخوند بشی جوجه خمینی، من چیزی نگفتم اما موقع گرفتن مزد و اجرتم تا گفتم وقت تمام است گفت: شما باید تا شب کار کنید و من امتناع کردم. یک مرتبه دیدم ایشان در اوج خشم قرار گرفت و چاهی در وسط حیات ساختمان نیمه کاره بود، مرا با لگد زد و به داخل چاه افتادم و بعد از مدتی مرا کارگرش که ایرانی بود بیرون آورد و تا شب کار کردم و حقم را داد. شب که به مدرسه و حجره طلبگی آمدم دلم را عقده گرفته بود، به امام رضا (ع) متوسل شدم که دیگر مشکل مالی و اقتصادیم حل شود که دیگر سر کار نروم و یک سره درس بخوانم. چند روز بعد در کتابخانه مدرسه ذولفقار بودم که یکی از طلاب افغانی مرا خبر کرد که مدرسه ذولفقار پذیرش دارد و رفتم اسم نوشتم و بعد از یک هفته امتحان دادم و الحمدلله قبول شدم و یکی از اساتید که در عین حال مسئول نیز بود مرا راهنمائی کرد که شما باید از صرف ساده شروع کنید و بنده از سال 69 تا سال 71 شب و روز زحمت می کشیدم تا لمعتین را تمام نمودم. در سال 72 شروع به رسائل و مکاسب کردم و شنیدم که حوزه علمیه قم پذیرش دارد، آمدم امتحان دادم و نتوانستم به خاطر نتیجه امتحانات تا مهر ماه صبر کنم. عازم افغانستان شدم و مدت یک سال و چهار ماه مشغول خدمت بودم و سال 74 که برگشتم کارهایم را دنبال کردم. الحمد لله چون نمرات امتحانم خیلی خوب بود مسئولین محترم نتوانستند مرا رد کنند و با توسل به کریمه اهل بیت شروع به تحصیل کردم. سال 75 دوباره عازم تبلیغ به افغانستان شدم و وقتی بعد از سه ماه برگشتم شروع به درسهای رسائل و مکاسب کردم و رسائل را خدمت استاد بزرگوار آقای موسوی تهرانی خواندم و مکاسب را خدمت جناب آقای محمدی خراسانی تمام کردم و کفایه الاصول را خدمت استاد عالیقدر جناب آقای نظری منفرد خواندم و اکنون 5 سال است که به درس خارج مشغول هستم. فقه را از محضر مبارک حاج آقای نظری منفرد کسب فیض می کنم و اصول را ازخدمت استاد عالیقدر جناب اقای محمدی خراسانی. در خلال این 5 سال درس خارج کم و بیش تحقیقات هم داشته ام که حاصل آن عبارتند از شرح مکاسب که فعلا 3 جلد آن چاپ شده است و جلد نهم آن در شرف چاپ است. مقداری هم درباره رسائل شیخ اعظم نوشته ام، قسمت اول رسائل و کفایه الاصول آخوند خراسانی را هم از ابتدا تا بحث استصحاب به صورت سؤال و جواب طرح کردم که هنوز به اتمام نرسیده است و به چاپ هم نرسیده است. و همچنین مقالاتی نوشته ام و به مرکز جهانی دادم. همچنین تلخیص کتاب ولایت فقیه حضرت امام خمینی (ره) و همچنین نوشته های دیگری در زمینه های مختلف دارم و خیلی علاقمند به تحقیقات هستم و آنطوری که باید نمی توانم تحقیق کنم به خاطر مشکلات زندگی و کثرت اولاد و مخارج مادر و خواهرم که در افغانستان مریض هستند و نمی توانم وارد تحقیقات به صورت مبسوط شوم. بیشتر اوقاتم صرف نمازهای استیجاری می شود که خودم برای وقت گرانبهایم رنج می برم ولی چاره ای نیست و تهیه نفقه اولاد و مادر و خواهرم بر من فرض و واجب است و باید سوخت وساخت. باز هم از خداوند و لطف بی پایان او نا امید نیستم و خداوند متعال را در هر حال شاکر و سپاسگذارم و تمام امیدم به اوست. این خلاصه ای بود از شرح زندگی اینجانب البته حرف برای گفتن زیاد است ولی لزومی ندارد که همه آن را در این برگه بنویسم.
والسلام علینا و علی جمیع اخواننا المسلمین و رحمه الله و برکاته